هلو كه نيستي ، شبيه ليموشيرينی ...
خدایا
از این به بعد به مخلوقاتت یک مترجم ضمیمه کن...
اینجا هیچ کس هیچ کس را نمی فهمد!!

روزائی که "تــو" توشون نیستی ٬
حیفم میاد زندگیشون کنم ...

آن روزهــــــا
تـــــــــو و بوســــــــه های داغ
این روزهــــا
مـــن و داغ بوســــــــه ها ...
تـــــــــو و بوســــــــه های داغ
این روزهــــا
مـــن و داغ بوســــــــه ها ...
تمـــــــامـــ مے شــومــ شبـــے . . .
فکـــرشــ را بکن !
یکــــ روز مــی آیـــے و مےبـــیـــنـــے
نه من هستــــم . . . نه این کلمــــات . . .
فکـــرشــ را بکن !
یکــــ روز مــی آیـــے و مےبـــیـــنـــے
نه من هستــــم . . . نه این کلمــــات . . .

آدم ها وقتــی از هـم دور مـی شـونـد
کـه دارنـد بـه کـس دیـگـری نـزدیـک مـی شـونـد...
کـه دارنـد بـه کـس دیـگـری نـزدیـک مـی شـونـد...

در زندگی برای هر آدمی
از یک روز؛ از یک جا؛ از یک نفر بعد، دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست،
نه روزها، نه رنگها، نه خیابان ها...

هلو كه نيستي
شبيه ليموشيرينی
شبيه ليموشيرينی
شيرينيات بي دوام و تلخيات مدوام است...

کاش میدانستیم روزگاری که به هم نزدیکیم چه بهایی دارد ؟
و چرا مرغ مهاجر به هنگام سفر می گرید ؟
و چرا مرغ مهاجر به هنگام سفر می گرید ؟
+ نوشته شده در چهارشنبه چهارم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 12:52 توسط اسرا
|