دهان که به سخن باز کرد
دهان که به سخن باز کرد
بوی رفتن را احساس کردم !
و من چه کودکانه فکر می کردم
با آدامس نعنایی…
می شود سرنوشت را تغییر داد !!!
…
..
.
چندین سال سر سفره ی هفت سین
دعا کردم که خدایا !
به آنان که نمی داند ، آگاهی عطا فرما !
امسال از تو می خواهم ،
به آنان که می دانند، قدرت عطا فرمایی !
همین …
آمین !
…
..
.
من ،
مهری که از تو در قلبم دارم
و صدای تو از آنسوی تلفن !
کفش هایت را بپوش و به دیدارم بیا
فکر قلب تنهایم را بکن !!!
…
..
.
از همین درختی که دوباره سبز شده است
از همین خورشیدی که مهربان تر شده
و از همین بارانی که گاه و بیگاه می بارد
می شود فهمید ،
خدا هنوز هم حواسش به ما هست !
…
..
.
همانا تو خدای نــوح ،
ابراهیم ، موسی ، عیسی و محمد هستی
و نیـــز خدای ما که هیچ کس نیستیم !
پس به ما هم حق بده که بخواهیم
هوای مارا بیشتر داشته باشی !!!
آمین.
…
..
.
پشت همین چراغ قرمز
اعتراف کردم که دوستت دارم !
تا هرجا مجبور شدی کمی مکث کنی ،
یاد عشقمان بیافتی .
چه می دانستم قرار است بعد از من
تمام چراغ های زندگی ات سبز شوند !!!
…
..
.
عزیز دلم
زندگی من به اندازه کافی شبیه فیلم های هندی بی سر و ته است !
تو دیگر